بگذر ز من ای آشنا
چون از تو من دیگر گذشتم
دیگر تو هم بیگانه شو
چون دیگران با سرگذشتم
میخواهم عشقت در دل بمیرد
میخواهم تا دیگر در سر یادت پایان بگیرد
بگذر ز من ای آشنا
چون از تو من دیگر گذشتم
دیگر تو هم بیگانه شو
چون دیگران با سرگذشتم
هر عشقی میمیرد
خاموشی می گیرد
عشق تو نمی میرد
باور کن بعد از تو دیگری
در قلبم جایت را نمی گیرد
هر عشقی میمیرد
خاموشی میگیرد
عشق تو نمیمیرد
باور کن بعد از تو دیگری
در قلبم جایت را نمیگیرد
هر عشقی میمیرد
خاموشی میگیرد
عشق تو نمیمیرد
باور کن بعد از تو دیگری
در قلبم جایت را نمیگیرد
هر عشقی میمیرد
خاموشی میگیرد
عشق تو نمیمیرد
باور کن بعد از تو دیگری
در قلبم جایت را نمیگیرد
هر عشقی میمیرد
خاموشی میگیرد
عشق تو نمیمیرد
باور کن بعد از تو دیگری
در قلبم جایت را نمیگیرد
الا ای یار بنشین در کنارم
حکایت ها از این دل با تو دارم
بیا بنشین دلا تسکین من باش
که من دردی گران در سینه دارم
خدا داند که با تو غم ندارم
ز عشق سرمستم و ماتم ندارم
فقط یک آرزو دارم در این دَم
که سر بر سینه ی گرمت گذارم
ز چشمم اشک می ریزد به دامان
چو باران بر دل صحرای سوزان
من از تیر نگاهت زخم دیدم
بیا ای نازنین مُردم ز هجران
چه می شد گر به بالینم بیایی
الا ای مرهم درد جدایی
بیا دردم دوا کن نازنینم
مکن این گونه با من بی وفایی
دگر تاب جدایی را ندارم
چه می شد گر که بودی در کنارم
چه می شد گر که با یک بوسه ی گرم
زمستان را تو می کردی بهارم
سلام
فقط میخواستم بگم من از این شعر خیلی خوشم میاد.
موفق باشی