باران برایت مجلس ترحیم می گیرد
حال و هوای سینه ام را بیم می گیرد
اینجا غروبی خسته و غمگین سراغت را
از برگهای آخر تقویم می گیرد
یک نیمه سیب سرخ گاهی در خیال خویش
کام خودش را از لب آن نیم می گیرد
عشق خداوند و تو در قلبم نمی گنجد
روزی تعادل را از این اقلیم می گیرد
تو آن بت سرخی که در این داستان آخر
چشمت تبر از دست ابراهیم می گیرد
....................................
روزی از این زندان خودم را می رهانم. حیف
کبریٍِِ شعر من فقط تصمیم می گیرد
سلام .
من آپم و منتظر نظرتان .
یا حق .
سلام دوست عزیز
خوبی ؟
از ما دیگه نمی گیری سراغی؟؟؟!!!
سلام . من به روزم .
یا حق .
من با مطلبی درباره خداشناسی به روزم . منتظر حضورتان هستم .
سلام . وبلاگ ریکی به روز شد . منتظر حضورتان هستم .
سلام .
من با مطلبی درباره امام حسین - علیه السلام - و علم به روزم .
یا حق .
با استاد شجریان
حتما سر بزنید.
سلام دوست خوبم شعر قشنگی بود .در ضمن ممنون
خط با خون تو آغاز میشود
از آن زمان که تو ایستادی
دین راه افتاد
و چون فرو افتادی
حق برخاست
تو شکستی
و <راستی> درست شد
و از روانهِ خون تو
بنیان ستم سست شد.
در پاییز مرگ تو
بهاری جاودانه زایید
گیاه رویید
درخت بالید
و هیچ شاخه نیست
که شکوفهای سرخ ندارد
و اگر ندارد
شاخه نیست
هیزمیست ناروا بر درخت مانده
تو، راز مرگ را گشودی
کدام گره، با ناخن عزم تو وانشد؟
شرف، به دنبال تو
لابهکنان میدَوَد.
تو، فراتر از حمیّتی
نمازی، نیّتی
یگانهای، وحدتی.
آه ای سبز!
ای سبز سرخ
آپم سر بزن....
سلام.شعر قشنگی بود از لطفتون هم سپاس.سبز باشید
سلام عزیزم خوبی؟؟
ممنون که بهم سر زدی
ساز یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی منظورم اینکه در اینجا به چه معنی هست
بازم بیا پیشم......
اومدی نظرتو راجع به تبادل لینک هم بگو
باشه.........
خداحافظ همین حالا.....
سلام
واقعا برات متاسفم دوست عزیز