دلم گرفته از این واژه های سرگردان
از این ترانه غمگین و خسته و گریان
که زاده می شود اما نمی نویسم من
که خسته ات نکند درد عشق بی درمان
نه بهتر است ندانی که عاشقت هستم
فرشته ای تو و این شعر های یک انسان
و بال های تو را اشک اگر بسوزاند
بدون بال و پر اینجا میان این زندان؟!
نه عاشقم نشو من ذره ذره از خاکم
کویر خشکم و در روزگار بی سامان
شکنجه می شوم اما ، تو نور امیدی
همان الهه نازی که توی شعر بنان-
- نشسته ای و مرا با تمام خوبی هات
گره زدی به نیازی همیشگی در جان
بگو چگونه تو را می شود به حرف آورد؟
برای گفتن " آری " اواخر آبان...
تو می رسی به زمین تا کنار من باشی؟
و یا عروسی ما ... نه! ندارد این امکان
و این سکانس پس از خواندن تمامی شعر:
- " نگاه خیس فرشته از عشق یک انسان "
سلام
ببخشید شرمنده که باز دیر اومدم
خیلی زیبا بود امان از دست این درس
شادو شادونه باشین
اما من به حسابی ادبی و این چیزها نذاشتم کامنت شما رو و نوشته هاتون رو. تازه ممنون هم هستم که لطف کردین و نوشتین. موفق باشید...
سلام
خوبی؟
چه دلتنگی ؟؟؟
خیلی وقته نیستی؟؟
موفق و شاد باشی
خوب بود.یعنی عالی بود