زهی خجسته زمانی که یار باز آید به کام غمزدگان غمگسار باز آید
به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم بدان امید که آن شهسوار باز آید
اگر نه در خم چوگان رو رود سر من زسر نگویم و سر خود چه کار باز آید
مقیم بر سر راهش نشسته ام چون گرد بدان هوس که بدی رهگذار باز آید
دلی که با سر زلفین او قراری داد گمان مبر که بدان دل قرار باز آید
خوش است اندوه تنهایی کشیدن اگر باشد امید باز دیدن
سلام
حالتون خوبه؟
ممنون از حضورتون
ولی منظورتون رو متوجه نشدم
اینی که گفتید یعنی خوب یا بد؟
به هر حال لطف کردید
یا حق***
راستی سنگ قبر اسمتونه؟
تعجب درد مزمن گرفتم
ولی از شوخی گذشته وبلاگ خوبی دارید
موفق باشید***
نوش دارم پس از مرگ سهراب چه سود....
سلام
خیلی قشنگ و جالب بود