چشم هایت شعری ناسروده بود
شنیدم و از بر کردم
دست هایت قصه ای نانوشته بود
خواندم و باور کردم.
قلبت آوازی نخوانده بود
نشستم و ترانه سر کردم
زندگی در چشم من شبهای بی مهتاب را ماندشعر من نیلوفر پژمرده در مرداب را ماندابر بی باران اندوهمخار خشک سینه ی کوهمسالها رفته است کز هر آرزو خالیست آغوشمنغمه پرداز جمال وعشق بودم آه حالیا خاموش خاموشمیاد از خاطر فراموشم
اگر کسی می گوید که برای تو می میرد دروغ میگوید!!! حقیقت را کسی میگوید که برای تو زندگی می کندخوشحال می شم به من غریبه هم سر بزنی ...منتظرتم [گل][بوسه]
سلام/ چطوری/ مثل همیشه مختصر و مفید و تو دل برو و ................./ منم آپم/ فعلا.......................
زندگی در چشم من شبهای بی مهتاب را ماند
شعر من نیلوفر پژمرده در مرداب را ماند
ابر بی باران اندوهم
خار خشک سینه ی کوهم
سالها رفته است کز هر آرزو خالیست آغوشم
نغمه پرداز جمال وعشق بودم آه
حالیا خاموش خاموشم
یاد از خاطر فراموشم
اگر کسی می گوید که برای تو می میرد دروغ میگوید!!! حقیقت را کسی میگوید که برای تو زندگی می کند
خوشحال می شم به من غریبه هم سر بزنی
...منتظرتم [گل][بوسه]
سلام/ چطوری/ مثل همیشه مختصر و مفید و تو دل برو و ................./ منم آپم/ فعلا.......................